خاطرات مکه
اینجا ما منتظر اتوبوس بودیم که به خاطرتاخیر اتوبوس بابایی برات کبوتر گرفت و یه کمی با هم بازی کردین
ن
اینجا هم امیرحسین با عمو و زن عمو
اینجا امیرم روی تخت هتل داشت با پرتقال بازی میکرد
اینجا هم غار حراء
رفتیم فروشگاه برای خرید تو هم گذاشتیم تو سبد
اینجا طبقه دوم حیاط خانه خداست من و تو از بالا داشتیم کعبه رو نگاه میکردیم اخه از بالا خیلی قشنگ بود
یه عکس دسته جمعی از همسفرهامون
اینجا هم دوست لبنانی پیدا کرده بودی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی