چشمه ی سورت کیاسر
با حسین دایی جون و خاله جون رفتیم کیاسر چشمه ی سورت که یه
چشمه ی بی نظیر در ایران است
یه چشمه ی دیگه هم به همین شکل در کشور ترکیه ست راه این چشمه
ی سورت انقدر
دور بود که دایی جون توی راه میگفت
ما که فاتحه مون و خوندیم توی مسیر این راه اصلا ماشین نمیره بیا
برگردیم ولی ما قانع نمیشدیم وقتی
رسیدیم یه پارکینگ نگهبان پارکینگ گفت نمیتونید ماشین وبالا
ببرین با نیسان رفتیم تا چشمه بالای
یه کوه بود مهدی از ترس راه گریه میکرد دایی جون بهش میگفت خجالت
بکش یگانه دختره گریه نمیکنه داره
بهت میخنده مرد ما رو ببین والا یگانه تو هم خداییش از هیچی نمیترسی
من تو دلم میتر سیدم تو خیلی راحت میگفتی میخندیدی
خداییش هم دختر ترسو یی نیستی شبها خونه تنها هستی ما میریم
بیرون ازت میپرسم یگانه نمیترسی میگی نه از ارتفاع زیاد هم نمیترسی
قربون اون دل بزرگت بشم.
سفره خانه ی مسیر کیاسر
نیسانی که باهاش رفتیم بالای چشمه
خانه هایی که توی مسیر بود دایی جون به یگانه میگفت
واقعا شما هنوز الاغ ندیدین
بالای کوه ابش شور بود
اخرین شبی که دایی جون میخواست بره سربازی امیر کلافه
اش کرده بود فکر کنم هزار تا بوس داد دایی جونش و
چشماشو لباشو لب شو دست شو کل تنش وبوس کرد لوس
پسر