سفره افطار که دور هم جمع بودیم و با شیطنت های امیر وروجک
خاطرات مکه
اینجا ما منتظر اتوبوس بودیم که به خاطرتاخیر اتوبوس بابایی برات کبوتر گرفت و یه کمی با هم بازی کردین ن اینجا هم امیرحسین با عمو و زن عمو اینجا امیرم روی تخت هتل داشت با پرتقال بازی میکرد اینجا هم غار حراء رفتیم فروشگاه برای خرید تو هم گذاشتیم تو سبد اینجا طبقه دوم حیاط خانه خداست من و تو از بالا داشتیم کعبه رو نگاه میکردیم اخه از بالا خیلی قشنگ بود یه عکس دسته جمعی از همسفرهامون اینجا هم دوست لبنانی پیدا کرده بودی ...
نویسنده :
مامان هاجر
22:42
اینجا از بندر عباس سوارلنج شدیم داریم میریم قشم
فقط عکس
به ترتیب ستایش .یگانه و داداشش امیر.آیدین ونازیتاوآیلین ...
نویسنده :
مامان هاجر
15:31
امیر در گذر زمان
این جا شازده پسرم پنج روزش بود
امیرم 1392/6/29 به دنیا امد محل تولدش بهشر بود چون دکتر مامانی اونجا کار میکرد پسر خوشکلم با به دنیا امدنش همه رو غافلگیر کردچون قرار بود یه دختر باشه مامانی تو دوران بارداری دکتر سونگرافیش که بهترین دکتر ساری بود گفته بود بچه تون پسره ولی مامانی وقتی میرفت اتاق عمل بابایی امده خونه تا مادرجون بیاره یادش میره لباس دخترش وبیاره که همشون صورتی هم بود به وقتی با مادر جون امد بیمارستان من پرستارا اورده بودن توی اتاقم بابا هم رفته بود بازار یه لباس خریده بود با اینکه نمیدونست بچه ش پسره لباس پسرونه خریده بود بابایی امدبالای سرم من بهش گفتم دکتر تو اتاق عمل بهم گفته بچه پسره بابایی با چشمای گرد من و نگاه م...
نویسنده :
مامان هاجر
13:36