سال 1394
سفره ی هفت سین بازی هر روز یگانه وامیر با خرگوش بازی جدیدته با لباس یگانه هستی سربازی میگی مثل حسین دایی جون نمیدونم چرا انگشت امیر تمام نمیشه به همه میگه شب میخوابه صبح بیدار میشه یه انگشتش کم میشه الانم شش روز دیگه حسین دایی جونش میا د.الهههههی تولد مهدی جون زلزززززززززله کادوی خاله جون اینم حسین ...
نویسنده :
مامان هاجر
11:34
امیر ویگانه در گذر زمان
پارک افتاب
عکس های دی ماه دو گلم
یه شاخه گل رز برای بابا خریدیم تولد علیرضا تو مهد امیر جون خلاقیت افسانه جون مربی مهد امیر حسین از تمام بچه ها اثر انگشت گرفت وقول دادن بچه ها که بازیگوشی نکنن . جالب بود کادوی علیرضا به بچه های مهد همه ی بچه ها به علیرضا تولدش وتبریک گفتن امیر حسین به علیرضا میگه انشاالله بری سر...
نویسنده :
مامان هاجر
10:43
اخرین روز پاییز وجنگل پاسند
روز اخر پاییز با حسین دایی جون رفتیم جنگل پاسند کلی راه بود خواستیم بریم چشمه ی پاسند جاده شم خیلی خطر ناک بود مه همه ی جاده گرفته بود رفتیم تا نزدیک چشمه بقیه راه وبا ماشین نمیشد رفت رفتیم توی جنگلاش گشتیم خیلی خوش گذشت اینم عکساش توی این جاده هر 10 دقیقه یه ماشین رد نمیشد امیر به دایی جون میگفت الان ماشین میاد پاشو دایی جون بهش میگفت تو توی این جاده ماشین میبینی هههه نگر...
نویسنده :
مامان هاجر
13:32
عکس مهد کودک امیر حسین وشب یلدا
چند تا عکس از مهد امیر جون که افسانه جون زحمت کشیدن برامون فرستادن شب یلدا خونه حسین دایی جون شب یلدا خونه عزیز جون بابایی که امیر حسین وامیر رضا توی استین بلوزشون پرتقال گذاشتن مثلا بازو هاشون بزرگ شده همه کلی خندیدن بچه ها از طرف مهد رفتن چاپخانه با افسانه جون ...
نویسنده :
مامان هاجر
12:35